کد مطلب:142088 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:155

شهادت علی اکبر
پس از آنكه یاران امام حسین (ع) همه به شهادت رسیدند و جز اهلبیت و خویشاوندانش كسی نماند، آنان نیز آماده نبرد و جانبازی شدند؛ نخستین كسی از ایشان كه پا به میدان گذاشت فرزند حسین (ع) علی اكبر بود.

نام مادر او، لیلی، دختر ابی مرة بن عروه ثقفی و عمر شریفش را میان هیجده تا بیست و پنج سال نوشته اند.

او از پدر اجازه نبرد خواست، امام (ع) به وی اجازه داد، ولی چون عازم میدان شد، حسین (ع) با نومیدی نگاهی به او انداخت و بی اختیار اشكش سرازیر شد، آنگه محاسن خویش را به سوی آسمان گرفت و گفت:

«اللهم اشهد انه قد برز الیهم غلام اشبه الناس خلقا و خلقا و منطقا برسولك و كنا اذا اشتقنا الی نبیك نظرنا الیه خدایا گواه باش! جوانی به مبارزه آنان می رود كه در نام و اخلاق و گفتار از همه مردم به پیامبرت شبیه تر می باشد!»

پس از آن افزود: «الله امنعهم بركات الارض و فرقهم تفریقا و مزقهم تمزیقا و اجعلهم طرائق قددا و لا ترض الولاة عنهم ابدا فانه دعونا لینصرونا ثم عدوا علینا یقاتلونا پروردگارا! بركات زمین را از آنان دریغ دار! و میان ایشان جدایی افكن! و آنها را پاره پاره كن و شیوه هایشان را ناستوده و والیان را از آنان خشنود مدار، زیرا ایشان ما را دعوت كردند تا یاریمان كنند، اما به جای آن به ما دشمنی ورزیدند و با ما جنگیدند!»


سپس به عمر بن سعد فریاد زد:

ما لك! قطع الله رحمك و لا بارك الله لك فی امرك و سلط علیك من یذبحك بعدی علی فراشك كما قطعت رحمی و لم تحفظ قرابتی من رسول الله صلی الله علیه و آله تو را چه شده است؟ خدا نسل تو را قطع كند و كارت را نامبارك كند و كسی را بر تو چیره گرداند كه پس از من، سرت را در بسترت از تن جدا كند! جنانكه تو رحم مرا قطع كردی و احترام نزدیكی من با پیامبر خدا (ص) را نگاه نداشتی!

آنگاه با صدای بلند این آیه را تلاوت كرد:

ان الله اصطفی آدم و نوحا و آل ابراهیم و آل عمران علی العالمین ذریة بعضها من بعض و الله سمیع علیم (آل عمران، 33)

در پی این سخنان، علی اكبر، بسوی سپاه دشمن حمله كرد و در حالی كه چنین می سرود:



انا علی بن الحسین بن علی

نحن و بیت الله أولی بالنبی



من شبث و شمر ذاك الدنی

اضربكم بالسیف حتی ینثنی



ضرب غلام هاشمی علوی

و لا أزال الیوم أحمی عن أبی



تا الله لا یحكم فینا ابن الدعی [1] .

من علی فرزند حسین بن علی هستم



ما به خانه خدا سوگند! كه از شبث و شمر پست، به پیامبر نزدیكتریم!


پس ای دشمن! شما را با تیغ چندان می زنم كه شمشیرم خم گردد!

با نبردی همچون یك جوان هاشمی و علوی

همواره امروز از پدرم پشتیبانی می كنم!

بخدا این زنازاده نباید بر ما حكومت كند.

او پی در پی بر دشمن حمله می كرد و برخی را از دم تیغ می گذرانید، تا آنكه بر بدنش زخمهای بسیار وارد شد و تشنگی بر او غلبه كرد، و تاب و توانش را ربود، ناگزیر بسوی پدر بازگشت و گفت: «یا ابت العطش قت قتلنی و ثقل الحدید الجهدنی فهل الی شربة من ماء سبیل پدرم! تشنگی مرا كشت، و سنگینی سلاح آهنین بی تابم كرد، آیا جرعه آبی یافت می شود؟» [2] .

حسین (ع) گریست و فرمود:

«و اغوثاه! یا بنی قاتل قلیلا فما أسرع ما تلقی جدك محمدا صلی الله علیه و آله فیسقیك بكأسه الأوفی شربة لا تظمأ بعدها ابدا. كو یاور و مددكاری؟ فرزندم اندكی دیگر بجنگ، بزودی جدت محمد (ص) را دیدار می كنی؟ و از جام او، شربتی می نوشی كه پس از آن دیگر هرگز تشنه نشوی!» [3] .

پس علی اكبر، به میدان بازگشت، در حالی كه رجز می خواند به دشمن یورش برد و گروهی از آنان را به خاك افكند.

مردم كوفه از كشتن او خودداری می كردند، ولی چون چشم مرة بن منقذ عبدی به او افتاد و دید این جوان هاشمی از چپ و راست به لشكر حمله می كند و آنها را تار و مار می كند، تاب نیاورد و گفت: گناهان ملت عرب بر گردن من باشد كه اگر این جوان


از كنار من بگذرد، داغ او را به دل مادرش نگذارم [4] .

حمید بن مسلم ازدی (راوی روایت؟) به او گفت: بیهوده مگوی، اینها كه او را محاصره كرده اند، وی را بس است و دیگر نیازی به تو نیست، گفت: بی تردید این كار را خواهم كرد!!

هنگامی كه عبور علی اكبر به جانب او افتاد، این مرد، صفوف لشكر را از پشت شكافت و خود را به آن حضرت رسانید، آنگاه چنان نیزه ای بر او وارد كرد كه بر قربوس زین افتاد، دیگران با شمشیر بر بدن او نواختند و پیكرش را پاره پاره كردند.گویا علی، باز هم به مقاومت خود ادامه داد كه تیری بر گلویش اصابت كرد و آنرا شكافت، او را در خون غوطه ور ساخت.

در آن حال فریاد زد: یا ابتاه علیك السلام، پدرم! خداحافظ! هم اكنون جدم رسول خدا پیش من است و بر شما سلام می رساند و می گوید «عجل القدوم الینا در آمدن نزد ما شتاب كن!»

این سخن گفت و در پی آن صیحه ای كشید و دنیا را بدرود گفت. [5] .

حمید بن مسلم گفت با دو گوش خود شنیدم در آن هنگام حسین (ع) می فرمود:

«قتل الله قوما قتلوك یا بنی ما أجراهم علی الله و علی انتهاك حرمة الرسول (ص) پسرم! خدا بكشد گروهی را كه تو را كشتند، چه گستاخ و بی پروایند اینان نسبت به خدا و دریدن پرده حرمت پیامبر او؟!»

سپس افزود: علی الدنیا بعدك العفا پس از تو خاك بر سر دنیا.

حمید بن مسلم می گوید: در آن هنگام زنی را دیدم كه چون خورشید تابان از سراپرده حسین بیرون آمد و فریاد می زد: ای عزیزم، نازنیم، فرزند برادرم!


پرسیدم این زن كیست؟ گفتند: زینب دختر علی بن ابی طالب است. آن زن همچنان آمد تا خود را روی بدن علی انداخت. حسین (ع) در پی او پیش آمد و دست وی را گرفت و به خیمه ها بازگردانید، سپس بسوی فرزند خویش آمد، جوانان بنی هاشم نیز پیش شتافتند آن حضرت به آنها فرمود: پیكر برادرتان را بردارید و به خیمه ها ببرید!

آنها به امر امام، پیكر علی را برداشته و در جلوی خیمه ها بر زمین نهادند. [6] .


[1] مقاتل الطالبيين، ص 76، ارشاد، ص 238، البته ارشاد با اندكي تفاوت اين ابيات را نقل كرده است.

[2] فتوح، ج 3، ص 131.

[3] لهوف، ص 49. فتوح، ج 3، ص 131.

[4] ارشاد، ص 238.

[5] مقاتل الطالبيين، ص 77.

[6] طبري، ج 5، ص 446.